آجی برای اون دختره که خودش رودست کم نمیگرفت ذوق کرد
منم تصمیم گرفتم که به عواطفم مسلط باشم؛ عنان از کف ندم
وخیلی حرفهای و خفن بشم
و همسرم تحت تاثیر موفقیت و شخصیت ام قرار بگیره
و اینو بدونه که من فرد مناسبی برای مدیریت کردن یه امپراطوری هستم.
نه یه دختر غرغرو و نازک نارنجی که با چندتا لوازم ارایش گول میخوره...
و غم اش به خاطر شکستن ناخون بلندشه ...